1:39

ساخت وبلاگ
هميشه فکر ميکردم اونايي که ميگن تا خرخره خورديم و بازم چشممون مجبورمون ميکنه و ميخوريم ، چجوريه که اصلن حالشون بد نميشه؟؟ واقعن جاي تعجب و حسرت داشت تا اينکه امشب با امپولي ک زدم تونستم اين حسه خوب و بفهمم! ايندفه تا اونجايي که حس کنم واقعن سير شدم خوردم بعدشم دوباره چشمام وسوسم کردن که بازم بخورم نه مثله هميشه که فقط براي رفع گشنگي و تا بجايي که حس کنم نميميرم بخورم! تازه ديدم چقد دنيا ميتونه قشنگ باشه و هست ، چقدر بودن تو جمعايه شلوغ کيف ميده ، چقد خوبه هرچي که دوس داريو بتوني بدونه ترس از عواقبش بخوري ، چقدر خوبه که ميتونه حالت خوب باشه و ترس بعدش رو نداري

خلاصه که خدايا شکرت 

امروز کلي خريد کردم. هرچي که حس ميکردم بهم حس خوب ميده و از استرس دورم ميکنه رو برداشتم 

امشب شبه خوبي بوده

يه مهمونيه دلچسب و دلپذير و بدونه دغدغه

اميدوارم تا اخره هفته حالم خوب باشه

اخه اخره هفته قراره بريم خونه ي دوست جان ولي خيلي مسيرش طولانيه من فقط ماتمه برگشتشو گرفتم واي غروب جمعه و اتوبان تهران کرج و همت فک کنم يازده شبم نرسيم خونه اون موقه داغ بودم حاليم نبود يه حرفه مفتي زدم که منم ميرم حالام نه ميشه نرفت نه حسش هست که رفت به عبارتي گند زدم

بغلم ميکنی... :(...
ما را در سایت بغلم ميکنی... :( دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abaqalam-kon1 بازدید : 143 تاريخ : يکشنبه 19 آذر 1396 ساعت: 19:14