چمیدونم

ساخت وبلاگ

انگار که منفجر بشم چجوریه؟ همونجوری شده بودم. دیگه لبریزه لبریز بودم. انگار خسته شده بودم از دلقک بازی دراوردنا و الکی خندیدنا و روحیه و امید دادنا به مریضای کوچولو که تو قلبم جا دارن تک تکشون. انگار همه امیدا و عصاره ی جونمو کشیده بودم داده بودم به اونا و خودم خالی از هرچیزی بودم که وابستم کنه به زنده موندن. کفنمو خریده بودم تو فکره خریده قبر بودم تا جایی که امارشو گرفتم میشد همونجا که دوست داشتم با ۳۵۰ تومن بخرم یهو دلم یه امید خاست امید به یه شخص حماقتم گل کرد و به مردا مغروره گذشتم پناه بردم و بهش گفتم...

بغلم ميکنی... :(...
ما را در سایت بغلم ميکنی... :( دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abaqalam-kon1 بازدید : 140 تاريخ : شنبه 27 مهر 1398 ساعت: 9:31